داستانـَک | بزرگترین مرجع داستان های کوتاه و بلند

  • ADMIN
  • شنبه 31 خرداد 1399
  • 147 بازدید
  • 0 نظر

داستان آموزنده مثنوی معنوی لیلی و مجنون

مجنون در عشق ليلي ميسوخت. دوستان و آشنايان نادان او كه از عشق چيزي نميدانستند گفتند ليلي خيلي زيبا نيست. در شهر ما دختران زيباتر از و زيادند، دختراني مانند ماه، تو چرا اينقدر ناز ليلي را ميكشي؟ بيا و از اين دختران زيبا يكي را انتخاب كن. مجنون گفت:

صورت و بدن ليلي مانند كوزه است، من از اين كوزه شراب زيبايي مينوشم. خدا از اين صورت به من شراب مست كنندة زيبايي ميدهد.شما به ظاهر كوزة دل نگاه ميكنيد. كوزه مهم نيست، شراب كوزه مهم است كه مست كننده است. خداوند از كوزة ليلي به شما سركه داد، اما به من شراب داد. شما عاشق نيستيد. خداوند از يك كوزه به يكي زهر ميدهد به ديگري شراب و عسل. شما كوزة صورت را ميبينيد و آن شراب ناب با چشم ناپاك شما ديده نميشود. مانند دريا كه براي مرغآبي مثل خانه است اما براي كلاغ باعث مرگ و نابودي است.

دیدگاه ارسال شده است

نمایش / مخفی کردن دیدگاه ها